موقع کشیدن چست تیوب مرسانا حسابی استرس داشت. گفتم چرا اینجوری میکنی مگه بار اولته؟ گفت این یه بار پنومو توراکس کرده این دفعه هم تکرار شه منو از اینجا میندازن بیرون... چستتیوبو کشیدیم و انقدر گشاد شده بود که پونومو توراکس رو به چشم دیدیم. گفت مینویسم علیرغم حضور خانم سهیلا و گاز وازلینهی فراوون و زور بازو و اهتمام اینجانبان بچه دوباره چیز کرد. پنوموتوراکس..
من قوي هستم...برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 242 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:17
بیست و نهم مرداد. آقای ب- رلیفم کرد جنرال.
همان شب. آقای ب-: پسفردا هم من کشیکم.
همان شب. من: اوه اوه
همان شب. آقای ب- خنده و تهدید.
سی و یکم مرداد. بعد از آمار پنج مریض و پونزده تخت خالی. آقای ب-: خوشکشیک کی بودی تو؟
همین شب. من: خنده و تعریف ماجرای آخرین شیفت پارسیان که خالیِ خالی گذشت...
من قوي هستم...
برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 215 تاريخ : سه شنبه 16 مهر 1398 ساعت: 19:30
حالا که فرصت دوباره ندادی بهم برای جبران، برای برگشتن، پس فکرش رو ببر بیرون از قلب و خواب و سرم. این شاید صدمین باره که اینو ازت میخوام. یه چیزی بود و یه جایی تموم شد و حالا فقط مونده تفالههاش. تفالهها رو هم نزن توی مغز من، همهی مغزم بو گرفته. اصلا همهی زندگیم بوی تفالهی خاطره و بیهودگی گرفته. میدونی؟ درد داره آدم بین امیدواری و ناامیدی بدوعه. حواست هست چند وقته داری روزای عمر منو بین این دو حال میگذرونی؟ بماند که کار دلم رو به حسرت کشوندی...
من قوي هستم...برچسب : نویسنده : 11554a بازدید : 215 تاريخ : سه شنبه 16 مهر 1398 ساعت: 19:30